به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ عصر روز چهارشنبه 4 آبان همزمان با نماز مغرب و عشاء فرد مسلحی با ورود به حرم مطهر شاهچراغ، بهسمت زائران تیراندازی کرد و تعدادی از زائران را شهید و یا مجروح کرد. این فرد مسلح با اسلحه کلاشنیکف از درب ورودی باب الرضا(ع) وارد و با مقابله خادم ورودی درب مواجه شد و با شلیک به پای خادم با سرعت بهسمت شبستان امام خمینی دوید و پس از ورود به بالاسر حضرت به مردمی که پس از شنیدن صدای گلوله بهسمت ضریح پناه برده بودند شلیک کرد..
آرشام سرایداران دانشآموز دبستان شهدای شوش ناحیه 3 شیراز، به همراه پدر و مادرش درحادثه تروریستی حرم شاهچراغ (ع) به شهادت رسید و حالا جایش در کلاس درس و در کنار همکلاسیهایش خالی است؛ شاید او حسین فهمیدهای دیگر بود که باید میرفت تا ثابت کند راه فهمیدهها هنوز هم ادامه دارد.
امروز در دفتر حضور و غیاب، آرشام این شاگرد جسور برای همیشه غایب است؛ غایبی که حضورش همیشه احساس خواهد شد و نامش در دفتر روزگار همیشه ماندگار.
12سال بیشتر نداشت اما معلمش میگوید که دانشآموزی بسیار کوشا و فعال بود و میتوانست قدرت رهبری یک کلاس را به عهده بگیرد؛ میتوانست یک کلاس را اداره کند و الگوی خوبی برای همکلاسیهایش باشد اما به ناگهان و در حادثهای تلخ پرکشید.
سخنان عبدالله اسدی معلم آرشام
آرشام فعال و بسیار علاقه مند به آموزش بود، آموختن او را خوشحال میکرد و با شوق و انگیزه درس را دنبال میکرد.
معلم، مهربانی، ادب و متانت آرشام را زبانزد و الگوی دیگر دانش آموزانش خوانده و اظهار کرد: او نماینده کلاس ما و عاشق کمک کردن به همکلاسی هایش بود، هر کجا که کسی به کمک نیاز داشت چه درسی و چه غیر درسی میدانست که میتواند روی آرشام حساب کند.
وی اضافه کرد: در صحبت با این دانش آموزم اصلا احساس نمیکردم که با یک پسر 12 ساله در ارتباط هستم و حقیقتا آرشام گلی بود که گلچین شد.
اسدی درک مسائل، کمک کردن به همنوع و فهمیده بودن را از شخصیت و ذات او و همچنین حاصل تربیت خانوادگی اش میداند و میافزاید: وقتی با آرشام شوخی میکردم این کودک به حدی شرم، حیا، تواضع و متانت داشت که سر خود را پایین می انداخت و فقط لبخند می زد.
وی در حالی که دیگر جلوی بغض خود را نمی توانست بگیرد با صدایی که الان لرزان تر از قبل شده بود گفت: لبخندهای آرشام یادم نمیرود و هنوز هم باور نکردم که دیگر نیست؛ گاهی به صورت ناخوداگاه وقتی در حال حضور و غیاب دانش آموزان هستم اسم او هم صدا میزنم و وقتی میخواهم نماینده کلاس را صدا بزنم اسم او را می آورم
اسدی در ادامه اضافه کرد: مادر آرشام بسیار پیگیر بود و هفته ای یک بار یا به صورت حضوری با آرتین می آمد و یا تلفنی پیگیر درس و حتی اخلاق و رفتارهای پسرش در مدرسه میشد.
وی با بیان اینکه در روز سه شنبه 3آبان هم مادر او به مدرسه آمد تا علاوه بر پیگیری وضعیت دروس فرزندش اجازه او را برای چند روز مرخصی جهت آماده شدن و سفر به تهران و شرکت در عروسی خواهرش بگیرند، مطرح میکند: این آخرین دیدار و پیام های آن روزمان نیز آخرین مکالمه من با آرشام عزیزم شد، هر چند که آخرین پیامم هم بی جواب ماند...
آخرین روز حضور آرشام در مدرسه
او ادامه داد: روز آخر کتابش خطخطی بود. به او گفتم کتابت را چه کسی خطخطی کرده است. گفت برادر کوچکترم. وقتی آرتین برادر کوچکتر آرشام را دیدم، دستی بر سر او کشیدم و به او گفتم پسرم کتاب برادرت را خط خطی نکن نمیتواند درس بخواند.
معلم آرشام که سعی میکرد اشکهای خود را نگه دارد با بغض گفت: روز آخر هفته در هنگام خداحافظی از دانشآموزان به آنها گفتم شنبه امتحان ریاضی دارید امیدوارم تعطیلات خوش بگذرد. حتما در تعطیلات به گردش و مسافرت بروید. دیروز به این موضوع فکر میکردم؛ با خودم میگفتم شاید اگر به آنها نگفته بودم که به مسافرت و زیارتی بروید اکنون آرشام زنده بود.
معلم آرشام پس از گفتن این جمله نتوانست جلوی خود را بگیرد و شروع به گریستن کرد. امتحان ریاضی برگزار شد اما آرشام نبود.
یکی از دوستان صمیمی آرشام در کلاس نیز معتقد است که آرشام در تمام درسها موفق بود و در هیچ درسی ضعیف نبود؛ در مسابقات مختلف فرهنگی و مسابقات احکام هم شرکت میکرد. او هم بغضش ترکید نتوانست ادامه دهد. سرش را روی نیمکت گذاشت و برای همکلاسیاش گریست؛ برای همکلاسی که با او از آرزوهای کودکانهاش میگفت، با او درس میخواند، میدوید، بازی میکرد و حالا باید با خاطرات همیشه ماندگار او زندگی کند.
برگزاری جشن تولد12سالگی آرشام در حرم
جشن تولد 12 سالگی شهید آرشام سرایداران با حضور برادرش آرتین و خواهر و تعدادی دیگر از اعضای خانواده این شهید والامقام، در کنار مزار مطهرش در صحن حرم مطهر حضرت شاهچراغ علیه السلام برگزار شد.
گزارش از شکوفه راشدی